عاشقانه مامان و باباعاشقانه مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
بابای دوقلوهابابای دوقلوها، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره
مامان دوقلوهامامان دوقلوها، تا این لحظه: 32 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

مامان و بابای دوقلوها

یه حس خاص...

سلام گلم عشق کوچولوی مامان که هنوز نیومده پیشم چند روز هست درونم یه حس خاصی موج میزنه نمیدونم چیه و روزی چندین بار از خدا میخواهم حس خوبی باشه و پر از خیر... گاهی دلم می خواهد زمان از دستم در برود  فکر کنم بابایی چندین ماه دیگه میره سفر... بهش نگفتم و شاید اولین بار همین جا بخونه ... هر چقدر هم می خواهم حرف مادرم رو گوش بدهم و در حال زندگی کنم انگار نمیشه دلم از حالا برای بابایی تنگ میشه و شب ها کلی وقت نگاهش می کنم تا خوابم می بره چه کنم قلبم طاقت نداره یک ماه و چند روز از بابایی دور باشه ... گاهی خسته میشم ... می خوام بخوابم و دیگه بیدار نشم ، حداقل دل بی قرار اینجور آرومتره... ولی روزی چند بار با خودم می ...
2 مرداد 1393

شب های قدر خوش آمدید...

شب های قدر از راه رسید... 18 شب از ماه زیبای رمضان تمام شد و دیشب یکی از زیباترین شب های خدا... باز هم اسماءالحسنی ... باز هم فریادهایی از دل ... باز هم خدا در شب بیداریمان... دروغ می گویم اگر بگویم یادت نبودم مادر !!! ... ولی بیشتر یاد دلی خسته بودم که یک سال منتظر چنین شب هایی بود برای گذاشتن کوله ای سنگین در میان مناجات امیر. از وسعت این شب برایت چه بگویم که تا ندیده باشی باور نمی کنی چه عظمتی دارد البته میدانم که تو وقتی از پیش خدا بیایی نیازی به این شب ها نداری... تا معصومیت الهیت هست! ، تا تمام قلبت به یاد او هنوز می تپد! شب های قدر برای من است که یادم رفته خدا همیشه همراهمه ، حتی همون وقت هایی که همیشه اعتماد او هست ...
26 تير 1393

خدایا دلم یه فرشته می خواد...

وقتی زوم می کنی به آرزوهای زیبایت چشم هایت فقط و فقط زیبایی ها را می بیند وقتی به بهترین ثمره زندگیت فکر می کنی فکرت همه اش می شود با هم بودن ها دلم به فکر بودنش ، در میان ما بودنش ، در میان ما نفس کشیدنش  است و دائم دعا و شکر ذکرش شده است چه خوب است این روزها ، روزهای ماه رمضان است همه جا طنین زیبای قرآن است چه خوب تر می شود اگر تو بیایی در خانواده دو نفری من و بابا...آن وقت می شویم سه نفر ! یعنی می شود که ما هم بشویم 3 نفر؟!! ... ان شاالله ... توکل بر خدا ...   دوستت داریم خوشگل مامان و بابا ...
24 تير 1393

خدا پیغامی برایم ندارد؟؟

چقدر دلش میخواست خواهر کوچولویش را که فقط چند هفته از تولدش گذشته بود تنهایی ببیند!  اما بابا و مامانش اجازه چنین کاری را به او نمیدادند چون آنها فکر میکردند که بخاطر حسادت بچه گانه_  که در تمام کودکان اول نسبت به برادر یا خواهر کوچکترشان وجود دارد_ ممکن است آسیبی به او  برساند!!  پسرک آنقدر اصرار کرد تا بالاخره راضی شدند…  آهسته داخل اتاق خواهرش شد، در نیمه باز بود و پدر و مادرش از لای در کودک را می دیدند…  پسرک وقتی به تختخواب خواب خواهر کوچکش رسید؛ صورتش را به صورت نوزاد نزدیک کرد و گفت :  بگو ببینم آبجی کوچولوی من! تو که تازه از پیش خدا آمده ای ،،؛،، خدا پیغامی ب...
22 تير 1393

♥ برای زندگی قشنگمون ♥

یعنی می شود در گذز زمان آن قدر عشقمان لحظه به لحظه زیاد شود که در پیری در عین باز دو نفره بودنمان هنوز عاشقانه در کنار هم باشیم ؟! **من به آن روز خیـــــــــــ ــــــــلی امیدورام**   تقدیم به همسرم :  دوست داشتنت اندازه ندارد... پايان ندارد... گويي بايستي بر ساحل اقيانوس و موجهاي کوچک و بزرگِ مکرّر را بي‌انتها بشماري . . . ...
16 تير 1393

امیرمحمد گلم

سلام مامانم دیشب عکس دوست نانازتو با بابایی دیدیم چقدر هم این فسقل خان بزرگ شده ماشاالله الهی فداااااااااااااش باید به خاله اسماء تبریک بگم به خاطر این شازده پسر خوشگلش این هم امیـــــــــــرمحمــــد گلم ( پسرِ دوست باباجونی) ... دلمون چقدر براشون تنگ شده ، رفتن تهران امیرمحمدم ، خاله جونی برات یه عالمه اسپند دود می کنم چشم نخوری فسقل خان ...
13 تير 1393

همه کار میکنیم تا بیایی...

سلام عشـــــــق مامان خوبی عزیزدل مادر؟ بالاخره شروع شد انتظارهام برای در آغوش کشیدنت و شاید خوردن ضدحال هایی که خیلی حال آدمو میگیره گاهی با خودم میگم کاش یه راه دیگه بود و برای رفتن کربلا اون قرص ها رو نمیخوردم...این همه سال نظم اومدن های پری خانم دستم بود و حالا ... انشاالله این دیگه آخرین ماهی باشه که این خانم خانما تشریف میارن و انشاالله دیگه می خوام گل گلمو درون دلم جا دهم مگه نمیگن توی قلب آدما جای یه کسی باشه ، اون خدای مهربونه؟؟؟ خب دیگه تو هم یه لطف خدایی پس زودی بیا که الطاف خدا درون قلبم کامل بشه و کنار بابایی براتون قصر بسازم ***امروز نوبت دکتر دارم مامی جونم*** انشاالله همه چیو فراهم می کنیم برای ...
12 تير 1393

تابستون از راه رسید...

سلام فسقل مامان و بابا تابستون سال 93 هم از راه رسید ، انگاری روزها هم با من لج کرده اند و زود جلو می روند انشاالله هر چی خیره اتفاق بیافته...فقط می دونم عجب تابستونیهههههههههههههه گرما ، ماه رمضون ، خواسته چند ساله دل(یعنی اومدن شما ) ، رفتن باباجونی به سفر هفته دیگه نوبت دکتر دارم ، جواب آزمایشمم میگیرم تا برم نشونشون بدهم و انشاالله مثل پارسال جواب آز عالی باشه ولی خب شب اول ماه رمضون حیفه مگه نه؟ عشقم ، عسلم ، شاه بیت غزل زندگیمون به این روزها بیش از همیشه امیدوارم... پرم از انرژی مثبت ... من و بابایی با همدیگه خدا را شکر خیلی خوییم چشم شیطونه و چشم همه ی حسودایی که این چند ساله نمیخواستن زندگی من و بابایی رو ب...
4 تير 1393