حلزون کوچولوی خونه ما
سلام عسل مامان و بابا
اومدم یه چیز قشنگ رو نشونت بدهم که من و بابایی رو یک شبه سر کار گذاشته
وااااااااااااای که نمی دونی چقدر تعجب کردیم دیدیم این حلزون زنده اس
این آقا یا خانم حلزون رو ، بابا مصطفی هفته قبل وقتی یه جعبه پرتقال گرفته بود پیداش کرده
و ما هر چی نگاهش می کردیم دیدیم که مرده اس و هیچی توش نیس
و مامان جونی یه هفته اس این طرف و اون طرف میگذاره تا عکسشو بگیره تا برای شما موچولو بگذاره
خلاصه دیشب که از بیرون برگشتیم ، دیدم این حلزون روی در یکی از قابلمه هامه
مامان
باباجون
خلاصه یه ظرف آوردم و یه خورده براش سبزی ریختیم و گذاشتیم درون اون ظرف
من و بابایی کلی بهش نگاه کردیم و اون قدر برامون جالب بود که
در مقابل قدرت خداوند حرفی جز الله اکبر نداشتیم
حالا بقیه ی عکس های این حلزون کوچولو
مامی جون
چشم هاشو ببین
این قدر جالبه که حد نداره ، حرکتشم قشنگه
این کوچولو الان خوابه و قراره برای خاله هدی ببریم
آخه خاله جون خیلی کنجکاوه و دوست داره یه روز خانم دکتر بشه
کوچولوی مامان و بابا
دوستت داریم و شبت خوش نازنین