خوش گذرونی های مامان و بابا :)
سلام عسل مامان و بابا
روی زمین جات حسابی خالیه
پنجشنبه شب رفته بودیم خونه باغ پدرخانم یکی از دوست های بابا مصطفی
چندتا خانواده ای دور هم بودیم و در جمعمون یک گل پسرم بود که خیلی خیلی بازیگوش شده
یه همبازی می خواست و اگه تو بودی می دونم که بهترین همبازیش می شدی
اینم عکس نیما جون
ببخش که یکمی بی کیفیت شده
جات خالی تا جمعه ظهر همه دور هم بودیم ولی ناهار اومدیم خونه
راستی اونجا که رفته بودیم می شد با تمام وجود زمستان را حس کرد
آخه روی زمین یکمی برف نشسته بود
کوچولوی خوشگل ما
از وقتی که یکمی هواتو کردیم ، منو بابا میشینیم گاهی کارتون می بینیم
جمعه ظهر هم نشسته بودیم و عمو فیتیله می دیدیم
گلکم ، سنبلکم
بهت بگم اگه دیر کنی روی زمین خیلی از مهمونی ها رو از دست می دی ها :)
جمعه شب عمو مرتضی ما رو به یه تولد شیک و مجلسی دعوت کرد
تولد عمو مرتضی بود و شام ما رو دعوت کرد یه رستوران شیک و کلی شادی کردیم
محمدپارسا که خیلی ذوق کرده بود
عمو هم سنگ تموم گذاشت و کادوهای خوشگل خوشگل بهش دادیم
فقط کادوی ما خنده دار بود
آخه برداشته بودیم یه شیشه شیر و کلاهی که برای نی نی عمو بافته بودم کادو کردیم و به عمو دادیم
در واقع کادوی عمو نبود و کادوی نی نی عمو بود
جات خالی بود کلی خندیدیم
عزیزکم
من و بابا
خیلی خیلی دوستت داریم