آمدم از کربلا اما تشنه تر از قبل...
بسم الله الرحمن الرحیم
از صفای حرمت ای علی چه بگویم چه بنویسم
دلبرده ایوان طلایت مولا جان و من چه دل تنگم این روهای دوری
وقتی نرفته ای تشنه ی دیداری و وقتی می روی تشنه تر و عاشق تر
عجب دنیاییست کربلا
همه اش مرور می شود اشعار عاشواریی
" ار حرم تا قتله گه زینب صدا می زد حسین "
" او می دوید و من می دویدم او سوی مقتل من سوی قاتل ...."
عجب روزهایی بود وقتی پایت را از هتل می گذاشتی بیرون حرم مولایت امام حسین (ع) در مقابل دیدگانت خودنمایی می کرد
از کاظمین و زیارت دو امام معصوممان و مهمان نوازی خوبشان و نوش جان کردن غذای حضرتیشان که جانمان را تطهیر کرد
روزهای خوش زود تمام می شود...عجیب زود می گذرند
به مولایم علی (ع) قسم برای همه ی دوستانی که در اینجا دارم دعا کردم
انشاالله قسمتتان شود زیارت نجف و کربلا
خیـــــــــــــــــــــــلی باصفاست
دلبــــــــــــــــری می کنند و خریدار عشقند....
خیلی دل تنگم .... شاید بگویید چه پرروست این که تازه دیروز رسیده
ولی شده ام همچون حضرت آدم که انگار از بهشت بیرون رانده اندش
دلم برای بهشت زمین تنگ شده ... برای زیارتی که از عسل شیرین تر است
سفریست که برای خانه ات دل تنگ نمی شوی
هر شبش آن قدر سریع می گذرد که به ثانیه ها التماس می کنی برگردند
دیگر نمی دانم از کجا بنویسم
دعا می کنم هر چه زودتر قسمتتان شود و خود تجربه کنید
انشاالله همه اتان حاجت روا
یا علی مدد
اینجا بین الحرمین
حرم امام حسین (ع) پشت سر ماست و روبه رویمان حرم حضرت عباس (ع)
ببخشید عکس خودمونو حذف کردم و فقط یکی از دست های مصطفی جان در عکس قابل حذف نبود
خیلی خیلی جاتون خالی بود