خدا پیغامی برایم ندارد؟؟
چقدر دلش میخواست خواهر کوچولویش را که فقط چند هفته از تولدش گذشته بود تنهایی ببیند!
اما بابا و مامانش اجازه چنین کاری را به او نمیدادند چون آنها فکر میکردند که بخاطر حسادت بچه گانه_
که در تمام کودکان اول نسبت به برادر یا خواهر کوچکترشان وجود دارد_ ممکن است آسیبی به او
برساند!!
پسرک آنقدر اصرار کرد تا بالاخره راضی شدند…
آهسته داخل اتاق خواهرش شد، در نیمه باز بود و پدر و مادرش از لای در کودک را می دیدند…
پسرک وقتی به تختخواب خواب خواهر کوچکش رسید؛ صورتش را به صورت نوزاد نزدیک کرد و گفت :
بگو ببینم آبجی کوچولوی من! تو که تازه از پیش خدا آمده ای ،،؛،،
خدا پیغامی برای من نداد؟!
خیلی وقت است او را فراموش کرده ام…
روز میلاد آقا امام حسن (ع) است به همگی شما عزیزان این روز رو تبریک میگم
غرض از ثبت این نوشته در این روز فقط یک تلنگر به خودم بود...
دلم این روزها خدا می خواهد ... جستوجویش می کنم در میان تک تک آیات قرآنش
التماس دعا دارم دوستان عزیزم