حرف دل با خوشگلکم
سلام خوشگل مامان
خوبی عزیزدلم؟
میدونم که می دونی مامان چدر دوستت داره حتی از قبل از ازدواجم با بابایی
همه حرف دل های مامان رو از مجردیش تا حالا می دونی آخه توی آسمونی و خدا نگهدار توست
و همیشه می دونم مامان و بابا رو از آغوش خدا نگاه می کنی
مامانم ، گلم ، سنبلم
تصمیم جدیدی گرفتم
یه تصمیم مهم برای زندگی خودم ... برای یه زندگی که دوست ندارم درآینده افسوسش رو بخورم
اگر با خودم قرار می گذارم که دیگه درس رو ادامه ندهم ، دوست دارم به کارهای مهمی برسم که روزی آرزوشو داشتم و پولی که قرار بوده خرج تحصیلی بکنم که آینده ای برام نداشته ، خرج کاری بکنم که مفیده
امروز برای اولین جلسه رفتم ورزش پیلاتس
خیلی روحیه ام عوض شد
تا امروز خودمو حبس فکری کرده بودم که آخرش رهایی نداشت
فکر این که بابایی از این به بعد منو دوست نخواهد داشت و منو به خاطر درسم پذیرفته بود
ولی باباجون خیلی منطقی باهام صحبت کرد
درسته بعدش کلی گریه کردم ولی ارزششو داشت
شاید مداوم بسته شدن درهایی که باز بودنش راحت بود یه حکمتی داره
که ما حالا حالا حکمتشو نمی فهمیم
اگر در این راهی که پیش آمدم چیزهایی رو از دست دادم باید بپذیرمشون و دوباره حرکت کنم
درسته گاهی با افرادی مقایسه میشم که خیلی بالاتر از من هستن ولی من هم جایگاهی دارم که خیلی ها آرزوی بودنشو دارن
انیشتین بزرگوار نه مدرسه رفت نه دانشگاه ولی فکری بزرگ داشت که استاد دانشگاه و بالاتر از اون شد
من یا دیگران نباید محکومم کنن برای نرسیدن به درجه ای که شاید اصلا نباید درونش قرار می گرفتم و راه من راه دیگری بوده...
مامانم
با کسب اجازه از تو
دلم می خواد بازم کمی پیش خدا صبر کنی ،
دوست دارم در آغوش مادری بزرگ بشی که هیچ وقت حسرت چیزی رو نخوری
عشق کوچک من
من برای شادی بابایی و در آینده شادی تو همه کاری می کنم
بابایی اگر چه ته ته ذهنش کمی از دستم ناراحته ولی باور کن خوشگلم
تمام سعیم رو کردم که در این سه سال هم پایش باشم و برای زندگیم چیزی کم نگذارم
سعی کردم غم ها و شادی هامون برای هم باشه نه برای دل هامون
دوش هامون رو یک تنه خسته نکنیم
تمام تلاشم خوشحالی کانون گرم خانواده امون ، پرمهر نگه داشتن خونه امون بوده
اگر به وجود تو فکر می کنم
چون تو نیز جزئی از زندگی آینده ما هستی و باید به فکرت بود ، به فکر بودنت
عشق و گرمایی که تو به زندگی ما بیاوری چندین برابر عشقیست که ما به همدیگر می دهیم
و در این شکی ندارم چون در خانواده ها دیده ام
شاپرک کوچک من
روزها رو به امید عشق پدرت و به امید آمدن تو سپری می کنم و پا به پای حکمت خداوند می آیم
تا روزی نتیجه صبر و بردباریم را در نگاه پر از لبخند خانواده ام ببینم
شیرین من
تا نفس دارم عاشقانه بابا مصطفی را دوست خواهم داشت و تا جان در بدن دارم از جانش ، احساسش محافظت خواهم کرد
به امید فرداهای شیرین و خوشبخت