تولد من و بابایی و خاله هدی
سلام شکوفه بهاری من
هر ماه که نزدیک میشم به ماه دعوتت دلم پر از تپش های عاشقانه می شود برایت
و هر وقت حس می کنم یه روزی مادر می شوم اشک مهلت دیدن دنیا رو بهم نمیده و چشم هام فقط دوست داره تو رو در آغوش بابایی در یک قاب زندگی داشته باشه
و این همه ی خوشبختیــــــــــــــــه
این روزها باز هم جایت کنارمون خالی بود
تولد من که خیلی بهم خوش گذشت خدا رو شکر
مامان زهره و بابایی محمود و خاله ها ناهار مهمونمون بودن و برای مامان جونت یه شال خوشگل هدیه آوردن
و کادوی باباجون همچنان سورپرایز موند آخه می خوایم چند روز به رفتنمون بگیم که قراره زائر آقا امیرالمومنین باشیم و قدم در بین الحرمین بگذاریم
شب هم با خاله الهام رفتیم بیرونا تا برای تولد خاله هدی کادو بگیریم
آخ نگفتم که خاله هدی هم 6 اردیبهشت تولدش بود... 4 5 6 ... مامان بابا خاله
برای بابا جون یه کمربند خریدم تا شب که شب تولدشه بهش بدهم
اینم از کادوی من :
برای خاله جونی هم یه تیشرت با شلوارکش خریدم و خاله الهام هم همین طور
که روز جمعه در خونه باغ بابایی محمود سورپرایزش کردیم خیلی ذوق کرد ... خاله هدی هم 13 ساله شد الهی قربونش
مامانی و بابایی به بابا جون یه شکلات صبحانه نوتلا کادو دادن و کلی خندیدیم
بعد از خونه باغ من و بابا مصطفی رفتیم مشهداردهال و یه زیارت قشنگ کردیم و بعد یه سر هم رفتیم تالار نیاسر........... چـــــــــه روز خوبی شد عزیزم
شب هم یه کیک خوشگل خریدیم و رفتیم خونه عزیزجون و با عمو مرتضی و زن عمو و پسرعموها یه جشن کوچیک خوشگل گرفتیم و محمدپارسا جون کلی شعر برامون خواند الهی الهی
اینم عکس کیکمون
خلاصه
از ته دلم دعا کردم سال دیگه سالم توی دلم باشی یا در آغوشم
آقا امیرالمومنین (ع) و امام حسین(ع) می دونم که فقط به خاطر نیتی که برای شما داشتیم دعوتنامه امون رو امضا کردن
هنوز باورم نیس که ...
خدا کنه زائر خوبی باشیم و حسابی زیارت کنیم تا دو هفته دیگه دلم در تب و تاب یاره
خیلی دوستت داریم خوشگلکم