شب های قدر خوش آمدید...
شب های قدر از راه رسید...
18 شب از ماه زیبای رمضان تمام شد و دیشب یکی از زیباترین شب های خدا...
باز هم اسماءالحسنی ... باز هم فریادهایی از دل ... باز هم خدا در شب بیداریمان...
دروغ می گویم اگر بگویم یادت نبودم مادر !!! ... ولی بیشتر یاد دلی خسته بودم که یک سال منتظر چنین شب هایی بود برای گذاشتن کوله ای سنگین در میان مناجات امیر.
از وسعت این شب برایت چه بگویم که تا ندیده باشی باور نمی کنی چه عظمتی دارد البته میدانم که تو وقتی از پیش خدا بیایی نیازی به این شب ها نداری... تا معصومیت الهیت هست! ، تا تمام قلبت به یاد او هنوز می تپد!
شب های قدر
برای من است که یادم رفته خدا همیشه همراهمه ، حتی همون وقت هایی که همیشه اعتماد او هست به من و من دست اعتمادم از دستش گاه رها می شود و فکرم می رود به سمت تنهایی و یا گفتن چراهای بی دلیل
هیــــــــــــــــــــــ
خدا ما را ببخشاید...
گل مادر
دیشب همه اش ناخواسته در میان قسم دادن ها دستم را به روی شکمم می گذاشتم
انگاری دست هایم می داند که کدام قسمت از بدنم باید برای آمدنت پاک پاک باشد
تا فرشته ای ناز درونش آرام گیرد..
در شب نوزدهم ماه رمضان
من و تو و بابا
باهم انگار قرآن به سر گرفته بودیم
به همین قرآنش ، انشاالله بهترین فرشته هایش را نصیب خانواده دو نفری من و بابا کند
انشاالله هر کسی در انتظار فرشته ای از سمت اوست در این شب ها فرشته اش بیاید تا دلش روشن شود
انشاالله همه ی مومنین و مومنات به هر چه آرزو و حاجتشون هست برسند
التماس دعا