**یه روز عالی و پر از خاطره**
سلام خوشگلکمممممممممممممممم
با خودم عهد کرده بودم دیگه ننویسم تا خبر شادی اومدنت رو ثبت کنم ولی دیروز توی خونه جات حسابی خالی بود
مامان بزرگ ها و بابابزرگ و عمه و عمو و خاله ها خونه امون بودن به چند مناسبت پی در پی
اولیش سالگرد ازدواج من و باباجونی
دومیش تولد خاله الهام مهربونت
سومیش ریاست....... بابابزرگ
خیلی خوش گذشتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
راستش ماه قبلی با خودم گفته بودم اگه اومده باشی در همچین روزی همه رو سورپرایز کنیم که نشد و عیبی نداره ... انشاالله این ماه با اومدنت همه امونو خوشحال می کنی
*** خدایـــا می خواهیمششششششششششش خواهششششششششش ****
ولی بگم از ذوق زدگی من و محبت خالصانه ی باباجونی که خیلی مامان رو شرمنده کرد...
وقتی کادوهای خاله رو بهش دادیم و همچنین بابابزرگ رو یکباره باباجونی با یه کادو در دستش امد سمت من
وااااااااااااااااااااای جلوی همه .... خیلی ذوق زده شده بودم ....
می خواستم بپرم بغل بابایی
نه به خاطر کیفیت کادو بلکه به خاطر کمیتش که ابراز عشق بود... یک شاخه گل هم هدیه می گرفتم همین قدر خوشحال می شدم ولی باباجونی شرمنده ام کرد اونم جلوی همه ... عشق و محبت ما به همدیگه برای همه ثابت شده اس
خب اینم از کادوی قشنگ باباجونی
ممنونم عزیز مهربونم
فقط و فقط از این بابت به خاطر گوشی خوشحال شدم که وقتی مسافر خانه خدا بشی راحت تر باهات تماس برقرار می کنم و دیگه لازم نیس به آبجی هام بگم...
خیلی سورپرایز شدم...همه اشم به خاطر اینکه قول و قرارمون یه وقت دیگه بود
ممنونم ... باز هم سالگرد عاشق شدنمون مبارک
از خجالتت دراومدم ،مگه نه ؟!
خیلی دوستت دارم و امیدوارم همیشه بتونم همسر خوبی برات باشم و عشق و محبتمون روز به روز بیشتر بشه
و هیچ وقت هیچ کدوممون تا وقتی باهم هستیم و دل هامون با هم هست غریب و تنها نباشیم و آشیانه ی پر از مهرمون همیشه مایه ی آرامشمون باشه انشاالله