آمدم از کربلا اما تشنه تر از قبل...
بسم الله الرحمن الرحیم از صفای حرمت ای علی چه بگویم چه بنویسم دلبرده ایوان طلایت مولا جان و من چه دل تنگم این روهای دوری وقتی نرفته ای تشنه ی دیداری و وقتی می روی تشنه تر و عاشق تر عجب دنیاییست کربلا همه اش مرور می شود اشعار عاشواریی " ار حرم تا قتله گه زینب صدا می زد حسین " " او می دوید و من می دویدم او سوی مقتل من سوی قاتل ...." عجب روزهایی بود وقتی پایت را از هتل می گذاشتی بیرون حرم مولایت امام حسین (ع) در مقابل دیدگانت خودنمایی می کرد از کاظمین و زیارت دو امام معصوممان و مهمان نوازی خوبشان و نوش جان کردن غذای حضرتیشان که جانمان را تطهیر کرد روزهای خوش زود تمام می شود...عجیب زود می گذرند ...