عاشقانه مامان و باباعاشقانه مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
بابای دوقلوهابابای دوقلوها، تا این لحظه: 38 سال و 5 روز سن داره
مامان دوقلوهامامان دوقلوها، تا این لحظه: 33 سال و 6 روز سن داره

مامان و بابای دوقلوها

**حرف دل**

این روزها هوا کم کم روبه خنکای زمستان می رود و من با وجود همسر مهربانم و یاد فرزندی که خواهم داشت گرما و طراوت بهاری دارم روزشماری های من برای آمدن نی نی هنوز آغاز نشده  و ما مامان و بابای آینده دوست داریم روی اخلاق و منش خود کار می کنیم و وجودمان را بزرگ می کنیم  تا از طرف خداوند لایق فرشته ای از فرشته هایش شویم آینده کم کم می آید و اینک باید حال را بسازیم تا وجودمان آماده شود برای پذیرفتن زیباترین آینده ها  کوچولوی مادر آن وقت که تو را در آغوش بگیریم ، می دانم برای من و پدرت بهترین و زیباترین لحظه زندگیمان خواهد بود  که تا ابد از یادمان نخواهد رفت  عزیز مادر برایمان دعا کن و ما هم تمام سعیمان ر...
4 آبان 1392

عید غدیر مبارک

سلامی به بلندای عظمت روز غدیر سلام به تمامی یاران علی(ع) سلام به جگرگوشه ی مامان و بابا که دوست دارم یکی از بهترین پیروان علی ابن ابی طالب(ع) باشی عیدت مبارک خوشگلم اگر بودی ، الان با هم جشن می گرفتیم و لباس های خوشگلت رو تنت می کردم تا بریم خونه ی مامانی ِمامان عزیز دل بابا ، باباجون رفته دیدنایی دوستان سیدش و من منتظرش میشم تا بیاد عزیزدلم نیت کردم اگر سال دیگه ، خداجون تو فرشته ی خوشگل رو بهمون بده یه عالمه مشکل گشا درست کنم و توی شهر پخش کنم البته دلم می خواد نذرمو زودتر از گرفتن خواسته ام ادا کنم هنوز به بابایی نگفتم ولی می دونم که او هم خیلی دوست داره عزیزم برای سالم اومدنت و صالح بودنت از جانمان ما...
2 آبان 1392

ناهار عید

سلام گل مامان خوبی؟ ببخشید چند روزیه به وبلاگت سر نزدم کوچولوی مامان و بابا جات خالی عید قربان(دیروز) ، مامان و بابا شاهکار کردن و یه ناهار خوشمزه ای درست کردیم   خیلی خوش گذشت... واقعا جای تو کوچولو خالی بود سفره خوشگل ما رو بهم بریزی   دوستت داریم عزیز دل ما ...
25 مهر 1392

عید قربان+معرفی کتاب

سلام فندوقی خوبی عزیزدلم؟ عید قربانت مبارک ... ان شاالله وقتی اومدی ،اولین عید قربان رو برات جشن می گیرم و با بابایی ، سه نفری،  یه روز خیلی متفاوتی رو می گذرونیم عزیزکم، قند عسل مامان جونی رفته یه کتاب خریده که خیلی اطلاعات خوبی درونش هست اسمش " بارداری " از انتشارات " به زبان آدمیزاد " است   عزیز دل مامان و بابا  دوستت داریم  ...
24 مهر 1392

پروانه کوچولو

سلام کفشدوزک مامان و بابا امروز حسابی جات خالی بود تا بیای توی حیاط با مامان و بابا آب بازی کنی البته ما ، حیاط رو می شستیم ولی احتمالا اگر شما می بودی این کار رو به یک آب بازی تبدیل می کردی همین طور که داشتیم حیاط رو می شستیم یک پروانه خوشگل رو دیدیم که روی گل داوودی نشسته بود ولی پروانه کوچولو دیگه نمی تونست پرواز کنه  بالش شکسته بود عکسشو برات به یادگاری می گذارم... عزیزم وقتی اومدی طبیعت رو دانشگاهی کن برای خوب زندگی کردن دوستت داریم عزیزدل مامان و بابا ...
19 مهر 1392

بی بی چک

سلام مامان های عزیز امروز یه نکته درباره بی بی چک می خواهم بگذارم برای استفاده از این وسیله بهتره سه روز بعد از تاریخی که قرار بوده پریود شوید استفاده شود و بهترین زمان این تست صبح ها بعد از بیدار شدن است زیرا میزان HCG در بدن بالاست 99 درصد تست بارداری از طریق ادرار قابل اعتماد است ولی اگر باز هم اعتماد نکردین میتونین به نزدیک ترین آزمایشگاه مراجعه کنین و تست خون بدهین.   امیدوارم اگر دوست دارید فرزند دار شوید به زودی خداوند یک نی نی سالم و صالح بهتون اعطا کنه!  این روزها بهترین وقت است برای خواستن حاجت از خداوند... ...
19 مهر 1392

دکتر رفتن مامان

سلام عزیز مامان بالاخره بعد 3 سال رفتم دکتر زنان فقط فقط برای شما فسقلی که برای ما آینده شیرینی هستی وااااااااااااااااااای که دلم یه جوری شد تا برگشتم خونه... واقعا ما خانم ها چه دردهایی که باید تحمل کنیم بازم خدا رو شکر خانم دکتر گفت : همه آزمایش های مامان جونی خوب هستند و اگر بخوایم نی نی دار بشیم ، مشکلی نیست. قرص اسید فولیک برام نوشت و گفت مصرف کنم که اگر شما اومدی توی وجودم ، بدنم تامین باشه الهی مامان قربون خوشگلی هات که اگر بیای دلم قش می ره برات همه دردهای عالم رو به دوش می کشم تا بیای توی جمع ما !!! عاشقتم مثل همانند عشق پاکی که نثار بابامصطفی کرده ام و خواهم کردم ...
17 مهر 1392

لبخند زیبای نی نی

سلام فندق مامان این نی نی خوشگل رو ببین...الهی قربون خنده نازش ان شاالله تو هم با خنده هات دل از ما ببری جیگرم مامانای عزیز از خنده ی این نی نی لذت ببرین و آرزومون خنده نی نی های شماست   ...
17 مهر 1392

نی نی +

سلام زنبوری مامان و بابا عسلم امروز که از دانشگاه میومدم ،بین راه مجله نی نی + رو خریدم... آخ که نمی دونی چقدر عاشق اینم که مجله رو بگیرم دستمو با عکس نی نی هاش حال کنم همه اش هم قربون صدقه ی تو خوشگلم میرم عصری هم بابایی با عزیزجون می خواستن بروند بیرون و من وقتی بابا مصطفی (شوهرجونم) داشت یواش یواش کارهاش رو می کرد ، براش اسم نی نی های اول این مجله رو می خوندم با کلی عشق و احساس بابا هم راه افتاده ...در موارد نی نی او هم مثل من ذوق می کنه خدا را هزار مرتبه شکر که چه شوهر خوبی دارم و چه بابای خوبی داری عاشق اینه که یه اسم قشنگ تو داشته باشی و در آینده به اسمت افتخار کنی مثل همون کاری که بابابزرگ های شم...
14 مهر 1392