عاشقانه مامان و باباعاشقانه مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره
بابای دوقلوهابابای دوقلوها، تا این لحظه: 38 سال و 11 روز سن داره
مامان دوقلوهامامان دوقلوها، تا این لحظه: 33 سال و 12 روز سن داره

مامان و بابای دوقلوها

دوقلو

گاهی دلم می گه کاش نی نی دو قلو داشته باشم ولی وقتی شیطنت های دوقلوهای عمو و دخترداییم رو می بینم پشیمون میشم... به خدا :) .. ولی بازم میگم شیرینه  ...
19 فروردين 1393

روزهای عید هم گذشت...

 سلام عزیزکم  گل دخترم ، گل پسرم  حال و احوالتون چطوره؟ من که خیـــــــــــــــلی خوبم آخه یه همسر گل مثل بابایی شما دارم و خانواده ی خوبی که همیشه کنارمون هستن اینم چند روز قبل از عید روی تخته وایتبرد خونه برای عشقمون نوشتم      الهی که بیای تا عشقمون کامل بشه...  من که خیلی دوست دارم تو رو صحیح و سلامت در آغوش بکشم  خیلی دل تنگتم هستم با این که هنوز هیچ کاری برای اومدنت نکردیم  دلم روشنه که زودی بهت می رسیم  از روزهای عید هم برات بگم که خیلی خوب بود و صله ارحام کردیم  13 بدر هم که واقعا خوش گذشت اول با عمو مرتضی و مامان فاطمه رفتیم نیاسر ناهار ...
15 فروردين 1393

عید 93 از راه رسید

عیــــــــــــــــــد 93 از راه رسید واااااااااااااااااااااای که چقدر وشحالم  ان شاالله به حق خانم فاطمه زهرا(س) این سال برای همه سالی پر از شادکامی و خاطره های شیرین باشه سر سفره هفت سین اولش حس خاصی نداشتم ولی همین که صدای نقاره زنی رو از تلویزیون پخش کردن انگار دلم آروم شد و پر از حس خوب شدم چون دلم می خواد با آرامش تمام این سال رو به به بهترین نحو بگذرونم پس با توکل بر خدای رحمان و رحیم   عزیزکم از صمیم قلبم از خدا می خواهم آمدن تو در وجودم به سلامتی ،بهترین اتفاق امسالم باشه وجودت و سالم و صالح بودنت رو از خداوند رحمان و رحیم خواستارم من و بابایی آرزومون فرزندی سالم و صالحه برامون دعا کن خوشگلم ...
1 فروردين 1393

سال 1393 مبارک

سلام جیگر طلای مامان خوبی گلم؟ دیگه دنیا حال و هوای بهار داره و بارون بهاری ، عطر بهار رو با خودش همه جا پراکنده ساخته دلم یه عالمه می خواد باهات حرف بزنم و از آرزوهام و حرف دلام برات بگم وقتی تو نخودی مامان صحیح و سلامت بیای بغلم دیگه دنیا برام بی ارزشترینه من و بابایی همین جوری گاهی می شینیم اسم برات میگیم حالا تا وقتش ببینیم دختر میشی یا پسر هزارتا اسمدیگه هم برای خودمون میگیم خیل دوست داریم که امسال تو تحول زندگی قشنگمون باشی تا ببینیم خدا چی صلاح و مصلحت می دونه خوشگل مامان سال نو رو بهت تبریک میگم البته پیش پیش چون فردا نمی رسم بیام و برات بنویسم و امیدوارم تو هم بهترین ها رو از خدا برای خودت و ما بخوای اینم یه سفره ه...
28 اسفند 1392

بهار داره میاد هورااااااااااااااا

 سلام بهارم   سلام بارونکم  حالی از مامان کم پیدا نمیگیری چرا ؟؟؟؟  عزیزکم دیگه داره بهار می رسه  صدای قدم هاشو می شنوم کارهای خونه کم و بیش انجام شده و در فکر یه سفره هفت سین خوشگلم خیلی وقته منتظر سال 93 هستم انشاالله خدا ما رو لایق بدونه و ما رو به بهترین و قشنگترین آرزومون برسونه سالی که بیاد می خوام پر باشه از شادی و عشق خیلی خوشحالم عزیزکم  امیدوارم سال نو هر چی زودتر برسه و این سال تموم بشه و منم بیام و بگم :    عزیزکم باغچه های خونه پر مهر نوید بهاری زیبا رو بهمون میده نیستی ببینی بین گل های رز ِ خونه چه رقابتی هست برای دیدن بهار به ام...
23 اسفند 1392

دعامون کن...

سلام عســـــــــــلم این روزها حسابی سر مامان و بابا شلوغه خیلی از کارهامون بهم گره خورده چند روز دیگه می خوایم اولین سالگرد بهشتی شدن بابایی عباس رو بگیریم و بابا مصطفی جون هم دلش پر از غصه اس و یاد اون روزهای سخت دلش رو آزرده می کنه و کلی کارای خودش و کارای مراسم فکرش رو مشغول کرده منم که خیـــــــــلی غصه ی بابایی رو می خورم و کاری نمی تونم براش بکنم جز همراهی و این وروجک کوچولو هم که این سه روز ما رو بدجور گرفتار خودش و نگاهش کرده انشاالله این هفته هم به حق الله به خوبی طی بشه و مراسم بابایی عباس به بهترین نحو که شایسته ی بابایی باشه برگزار بشه بابابزرگ که مکانش خوبه ، بهشت بهترین منزله برای انسان، انشاالله ما شرمنده اش ...
28 بهمن 1392

پسرعموجون به دنیا اومد...

سلام کوچولوی من یه خبر خیـــــــــــــلی خوش پســـــــــــرعموت به دنیا اومد ... هوراااااااااااااااااااااااااااااا با 10 روز عجله دوید اومد به دنیا... مامان جونم رفته دیدسش ، عین فرشته ها می مونه مامانی ایشالا این بار دیگه نوبته شماستا اینم دوتا عکس از پنجمین ساعت زندگی فرشته کوچولومون   انشاالله به سلامتی زیر سایه ی مامان و باباش زندگی خوبی داشته باشه محمدپارسا هم فعلا واکنشی نسبت به دنیا اومدن داداشی نداره و کاملا بهش حق می دهیم روزی رو می بینم که بهترین همبازی و شریک خوشی و غم هم باشند عاشق هردوتونممممممممممممممممم عاشق خوشگل خودمم هستم فدااااااااااااا   انشاالله همه ی نی نی ها از چشم ب...
25 بهمن 1392

تقدیم به بابا مصطفی

سلام به همسر مهربان و دلسوزم از روز آشنایی تا به امروز غرق در مهربانی و محبت تو شده ام و از این که زندگیمان طراوت و تازگی دارد خشنودم زیباترین احساس ها را کنارت تجربه کردم و شاکر خداوند هستم که ما را با هم آشنا کرد زندگی ما بر پایه توکل بر خداوند بود همان طور که در حین جواب بله دادن توکل کردم به او تا راه و مسیر زندگی برایمان هموار شود     درست است که در این مسیر 3 و نیمه تجربه هایی کردیم که شاید خیلی هاش برامون زود بود و اتفاق های ناخواسته ای بود اما با ایمان به خداوند و ایمان به حکیم بودنش، پذیرفتیم و باز دستانمان را بر زمین گذاشتیم و با یک یا علی دوباره بلند شدیم گاهی شیرین شدن زندگیمون در سخت ترین وقت ز...
24 بهمن 1392

آخر هفته ای خوب ...

سلام به تمام احساس مامان سلام  به تمام وجود بابا گلم یادته بهت گفتم زودی بیا که کلی مهمونی رو از دست می دهی؟ 4شنبه جلسه دوستای بابایی بود و مردونه و  5شنبه همه دوستای متاهلمون رو دعوت کرده بودیم که خیلی خیــــــــــــــــلی خوش گذشت و تا ساعت 3 مهمون هامون بودن و دوستامون بهمون لطف کردن و همه اشون اومدن که تشکر می کنم ازشون و مهم تر مهمون کوچولوی ما بود امیرعلی جوووووووووووووووووون الهی الهی ...دلم براش می دوید تا ببیندش و آخر با دستای مهربون خاله فاطمه و عموحمید اومد خونه امون تا ندیده بودمش اینقدر دلم براش تنگ نشده بود که حالا دلم یه عالمـــــــــــه تنگشو گرفته اینم عکسی از امیر علـــــــــــــــی جون &...
19 بهمن 1392

یه روز برفی دیگه :)

سلام فینگیل مامان بازم امروز چشم هامونو باز کردیم و حیاط پر از برف رو دیدیم که دلمونو پر از خوشی کرد البته دیشب هم که خونه مامان زهره بودم با کلی لیز بازی تونستیم با بابایی بیایم خونه آخه ماشینمون لیز لیز میشد که از فناوری های نهفته ی پراید هستش خب از صبح که مشغول شستن بودمو و باباجونم به خاطر وضعیت هوا نتونست بره بیرون 4 و 5شنبه کلی مهمون داریم و کم کم داریم کارهای خونه رو می کنیم البته خوشگلم می دونم یکم از دست مامان و بابا ناراحتی ولی بدان کمی بحث کردن بین مامان و باباها عادیه من و بابایی عاشق هم هستیم و گاهی برای شیرینی زندگیمون بداخلاقی می کنیم و بعدش با هم آشتی می کنیم نگران نباش گلکم حالا هم بابایی رفته بیر...
15 بهمن 1392