بدون عنوان
سلام گل مامان خیلی وقته نبودم ... هم دلم گرفته و هم اینکه اینترنت نداشتم مامانی قربونت بشم چرا دلمو شکوندی؟خیلی امید داشتم به آمدنت ولی... بابایی شنبه15شهریور عازمه... انگاری با بابایی دست به یکی کردین منو ... پر از بغضم هیچ کس نمی تونه درکم کنه... وقتی نیومدی قدر یه دنیا خسته شدم... زود کم آورم آره مامان؟؟ ولی خب گفتم اگه تو باشی ، دلمو با تو مجبورم آروم کنم تا بابایی برگرده... خیلی سخته ،خیلی سخت هر چی می خوام به خودم تلقین کنم و مشکلاتمو کوچیک نگاهش کنم نمیشه شدم مثل این بچه های یک ساله که وقتی از مامان و باباش می خوان دورش کنن اول بغض می کنه و بعدش... بابامصطفی همه منبع آرامش منه... دستاش گرمی بخشمه ... ...