عاشقانه مامان و باباعاشقانه مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
بابای دوقلوهابابای دوقلوها، تا این لحظه: 38 سال و 5 روز سن داره
مامان دوقلوهامامان دوقلوها، تا این لحظه: 33 سال و 6 روز سن داره

مامان و بابای دوقلوها

همه کار میکنیم تا بیایی...

سلام عشـــــــق مامان خوبی عزیزدل مادر؟ بالاخره شروع شد انتظارهام برای در آغوش کشیدنت و شاید خوردن ضدحال هایی که خیلی حال آدمو میگیره گاهی با خودم میگم کاش یه راه دیگه بود و برای رفتن کربلا اون قرص ها رو نمیخوردم...این همه سال نظم اومدن های پری خانم دستم بود و حالا ... انشاالله این دیگه آخرین ماهی باشه که این خانم خانما تشریف میارن و انشاالله دیگه می خوام گل گلمو درون دلم جا دهم مگه نمیگن توی قلب آدما جای یه کسی باشه ، اون خدای مهربونه؟؟؟ خب دیگه تو هم یه لطف خدایی پس زودی بیا که الطاف خدا درون قلبم کامل بشه و کنار بابایی براتون قصر بسازم ***امروز نوبت دکتر دارم مامی جونم*** انشاالله همه چیو فراهم می کنیم برای ...
12 تير 1393

تابستون از راه رسید...

سلام فسقل مامان و بابا تابستون سال 93 هم از راه رسید ، انگاری روزها هم با من لج کرده اند و زود جلو می روند انشاالله هر چی خیره اتفاق بیافته...فقط می دونم عجب تابستونیهههههههههههههه گرما ، ماه رمضون ، خواسته چند ساله دل(یعنی اومدن شما ) ، رفتن باباجونی به سفر هفته دیگه نوبت دکتر دارم ، جواب آزمایشمم میگیرم تا برم نشونشون بدهم و انشاالله مثل پارسال جواب آز عالی باشه ولی خب شب اول ماه رمضون حیفه مگه نه؟ عشقم ، عسلم ، شاه بیت غزل زندگیمون به این روزها بیش از همیشه امیدوارم... پرم از انرژی مثبت ... من و بابایی با همدیگه خدا را شکر خیلی خوییم چشم شیطونه و چشم همه ی حسودایی که این چند ساله نمیخواستن زندگی من و بابایی رو ب...
4 تير 1393

خوشحالیم

خوشگل مامـــــــــــــــــــان و بابـــــــــــــــا سلام کوچولوی ما خیــــــــــــــــــلی خوشحالمممممممممممممممممممممم آخه دیشــــــــــــــب وقتی که با باباجونی دو تایی رفته بودیم گردش با هم صحبت اومدن شما رو کردیم بالاخره بابایی هم حرف دلش رو به زبون آورد و گفت دیگه دیر میشه اومدن شما... هورااااااااااااااااااااااا .... خوشحالم که من و بابایی هر دومون از صمیم قلب تو رو می خواهیم و از این بابت خوشحالم که نی نی نازم ، بهتـــــــــــــرین بابای دنیا رو داره فقط فندق مامان ، تو برام دیگه ناز نکنیاااااااااااااااااا وااااااااااااااااااااااااااای عزیزم بیا تا ببینی مامان و بابا فدات میشن گلکم عاشقتیم فسقلی ...
28 خرداد 1393

درد دلی با عزیزکم

سلام گل مامان عشق مامان عسلم یه عالمههههههههههههههه دلم برات تنگه... عید نیمه شعبانت مبارک خوشگلکم ... این چند روز خیلی مشغول بودم... دو روز که معطل کارهای قبل از اومدن شما و دوشب ناشتا خوابیدن برای یه آزمایش غربالگری که امید دارم نتیجه اش خوبه انشاالله بودم دیروز هم باباجونی رفته بود اصفهان برای دادن آزمون نظام مهندسی که انشاالله خوب داده باشه و نتیجه تلاششو ببینه.... منم دیروز صبح رفتم خونه عمو مرتضی تا با جاری عزیزم کمی بحرفیم و با بچه های گلش بازی کنم و تازه بعدش رفتم خونه مادربزرگم و عصر اومدم خونه سریع برای بابایی کیک درست کردم و رفتم بادکنک خریدم آخه نیمه شعبان به دنیا اومده و وقتی از اصفهان رسید کلی ذوق کرد شب هم ب...
23 خرداد 1393

یک روز من...

سلام جیگر مامان روزهای انتظار یکی یکی داره پیش میره و ما به دعوت کردن شما نزدیک تر میشیم اما میگن هر چی حساس تر بشی سرت میاد ماجرا من و بابایی و شماست... برای سفر کربلا که قسمت شد بریم مجبور شدم قرص ال دی بخورم که نکنه عمه پری بیاد و سفر رو به دلم بگذاره و برگردیم خلاصه این از این که بی نظمی رو هم بعد از چندین سال وارد برنامه امون کردیم چشمت روز بد نبینه دیروز که باشه 5شنبه بابایی رو روانه ی یک مهمونی مجردی کردم که عموش در باغ نیاسر بر پا کرده بود و خودمم همراه بابایی محمود و مامان زهره و خاله هدی رفتم حسنارود که حدود 10 دقیقه ای با نیاسر فاصله داره خاله الهام رو هم فرستادیم تهران تا برای امتحاناتش آماده بشه خلاصه پ...
16 خرداد 1393
1186 14 11 ادامه مطلب

سوغاتی های گلـــــــم:*

سلام عسل مامان خوبی ؟ مامان که خیلی حالش خوبه از نظر روحی و جسمی فقط از بس راه رفتیم کمی پاهام درد می کنه... خیلی خیلی جات خالی بود وعده گرفتیم دفعه بعد سه تایی بریم پابوس آقا به زودی زود انشاالله خب عزیزکم یه کار خاصی که من و بابایی کردیم این بود که برای هیچ کس سوغاتی نخریدیم و فقط مهر و تسبیح آوردیم و برای خودمون دور از جون تو خوشگلکم دو تا کفن خریدیم و یه انگشتر دُّر نجف که خیلی زیباست ،دست بابایی درد نکنه برای خرید انگشتر راستشم بخوای وقتی از مسجد سهله بر می گشتیم همه پای این لباس بچه های ناز ایستاده بودند و همسفرامون می خریدند ، من که نمی دونستم شما دختری یا پسر ولی همین جوری یه لباس دخترونه برداشتیم برای شما به ...
2 خرداد 1393

آمدم از کربلا اما تشنه تر از قبل...

بسم الله الرحمن الرحیم از صفای حرمت ای علی چه بگویم چه بنویسم دلبرده ایوان طلایت مولا جان و من چه دل تنگم این روهای دوری وقتی نرفته ای تشنه ی دیداری و وقتی می روی تشنه تر و عاشق تر عجب دنیاییست کربلا همه اش مرور می شود اشعار عاشواریی " ار حرم تا قتله گه زینب صدا می زد حسین " " او می دوید و من می دویدم او سوی مقتل من سوی قاتل ...." عجب روزهایی بود وقتی پایت را از هتل می گذاشتی بیرون حرم مولایت امام حسین (ع) در مقابل دیدگانت خودنمایی می کرد از کاظمین و زیارت دو امام معصوممان و مهمان نوازی خوبشان و نوش جان کردن غذای حضرتیشان که جانمان را تطهیر کرد روزهای خوش زود تمام می شود...عجیب زود می گذرند ...
1 خرداد 1393

تولد من و بابایی و خاله هدی

سلام شکوفه بهاری من هر ماه که نزدیک میشم به ماه دعوتت دلم پر از تپش های عاشقانه می شود برایت و هر وقت حس می کنم یه روزی مادر می شوم اشک مهلت دیدن دنیا رو بهم نمیده و چشم  هام فقط دوست داره تو رو در آغوش بابایی در یک قاب زندگی داشته باشه و این همه ی خوشبختیــــــــــــــــه این روزها باز هم جایت کنارمون خالی بود تولد من که خیلی بهم خوش گذشت خدا رو شکر مامان زهره و بابایی محمود و خاله ها ناهار مهمونمون بودن و برای مامان جونت یه شال خوشگل هدیه آوردن و کادوی باباجون همچنان سورپرایز موند آخه می خوایم چند روز به رفتنمون بگیم که قراره زائر آقا امیرالمومنین باشیم و قدم در بین الحرمین بگذاریم شب هم با خاله الهام رفتیم بیرونا تا...
7 ارديبهشت 1393

باغچه ی پر از امید خونه امون

سلام بهارم سلام بارانم شلام عشـــــــــــــــــق مامان و بابا دلم یه عالمه برات تنگه خوشگلم ، ملوسم این روزها همه چی خوبه جز جای خالیه تو کوچولوی ما و اونم می دونم به زودی میای و دلمون رو شاد می کنی ناناز مامان اینقدر حیاط خونه ی پرمهرمون خوشگل شده که نمی دونی بی خود نیس دوست دارم اردیبهشتی باشی ، می خوام وقتی پاتو میزاری توی خونه امون همه جا رو برات پر از گل های سرخ خوشبو کنم تا بهشون ثابت کنم گل من و بابایی خوشبو ترین گل روی زمینه اون وقتی که بیای همه ی دنیا رو برات زیر و رو می کنیم آخه شوخی که نیس یه فرشته ی زیبا می خواد قدم بزاره توی خونه پرمهرمون عکس های باغچه رز  اینم گل ساعتی خونه که برای اومدنت لح...
27 فروردين 1393